باد ما را خواهد برد...

و "زبان" جبرِ شیرینِ پیوند‌دهنده که برای یگانگی پدید آمد، مخواه "تَ ف رَ قِ ه" افکند!

باد ما را خواهد برد...

و "زبان" جبرِ شیرینِ پیوند‌دهنده که برای یگانگی پدید آمد، مخواه "تَ ف رَ قِ ه" افکند!

.
ماجرای زندگی آیا
جز مشقّت‌های شوقی توأمان با زجر
اختیارش هم عنان با جبر
بسترش بر بُعدِ فرّار و مِه آلودِ زمان لغزان،
در فضای کشف ِ پوچ ِ ماجراها، چیست؟
من بگویم یا تو می‌گویی؟
هیچ جز این نیست ...


م. اخوان ثالث

پرسه در کوچه‌باغ خاطراتمان

دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۵۳ ق.ظ

 

 

 

جا می‌گذاریم بخشی از خودمان را
در کوچه پس کوچه‌های شهرها و آبادی و ...
و آن هنگام که در مسیر آشنا قرار می‌گیریم
 یافتن موقتی بخشی از وجود خویش، معشوفمان می‌کند...
اما
تا ابد نمی‌توان ماند
دلمان برای تکه‌های دیگرمان تنگ می‌شود
گام برمی‌داریم؛ 
بخش پیوند شده‌ی فعلی از ما جدا می‌شود و دوباره می‌رود سر جایش...
گاهی به روی نیمکتی، وقت‌هایی زیر سایه درختی، کنار بوته‌ای و....
اما
زود به زود سنگ‌فرش‌ها را تغییر می‌دهند، رنگ ساختمان‌ها و نماشان را عوض می‌کنند...
خاطرات جمعی ما نیز از هجوم این تغییرات منهدم می‌شود.
روزی تکه آخرمان جایی باز می‌ماند؛ جایی که بعدها ممکن است برجی قد علم کند، نیروگاه اتمی ساخته شود و ...
اما
دلم می‌خواهد آن جایی که من تمام می‌شوم؛
درخت بروید، درختی سبز؛ زیتون...
و
کبوتران سفید بر فرازش به فراخی بال و پر بگشایند و به پرواز درآیند.

فروغ الزمان

 

 

نظرات  (۵)

۱۸ آذر ۹۸ ، ۱۷:۳۰ حامد احمدی

اوه اوه، سنگین بود.

چه بهتر که آدم خاطرات نداشته باشد.

مگر میشود آیا؟

تک تک لحظات عمر خاطره است.

چه لطیف بود این متن. یک نوع تمنای جاودانگی و دستی برای درک هم دردی در او بود. بله، همه ما میرویم و نسلی نو به جای آن می‌آید. تنها کاری که می‌شود کرد این است که درختی بکاریم، درخت زیتون...

پاسخ:
انسان همواره برای تدوام حیاتش به دنبال دستاویزی است
و دستاویز ما نیز؛ تجمیع خاطرات جمعی‌مان هست.

کاشتن درخت به دست ماست همانطور که کشُتنش...
چه اعتباری است به آنکه چند فردا بعد؛ از شاخه‌های تنومندش لانه چوبی‌ای مهر و موم شده‌ای ساخته نشود برای کبوتران سپید؟...
۱۵ دی ۹۸ ، ۰۸:۲۴ نیکان نیک منش

ساحت بیکارگی جامعه!!!

اصطلاح قابل تاملی بود

مرا که یاد اصطلاح " از خودبیگانگی" مارکس انداخت>>>

پاسخ:
درود بر شما

نمی‌دانم درست متوجه منظکرتان شده‌ام یا خیر؛

بنابراین ترجیح می‌دهم به تعریف ساحت بیکارگی نانسی بپردازم،
ساحت بیکارگی جامعه هنگامی است که فرد فارغ از قید و
و بندهای مرئی و نامرئی محیط اقدام به انجام عملی می‌کند
که نتیجه آن "حال خوب" را موجب می‌شود؛
اما در مقابل ساحت درکاربودگی جامعه می‌توانند طبق از خودبیگانگی مارکس
به حساب آیند و شاید نیاید.
کارگرها لزوما از خود بیگانه می‌شوند زیرا از انجام کار ماشین‌وار لذتی نمی‌برند
اما در ساحت درکاربودگی که تمام اصناف را دربرمی‌گیرد؛ لزوما منجر به از خودبیگانگی نخواهد شد.
۱۵ دی ۹۸ ، ۱۱:۲۰ نیکان نیک منش

از پاسخ گویی و تبیین اصطلاحات بی نهایت سپاسگزارم.استفاده کردم.

ژان نانسی در کدام مکتب جامعه شناسی نفس می کشد و تامل می کند؟

پاسخ:
خواهش می‌کنم.

ایشان متاثر از هگل و هایدگر و از طرفی نیچه بود؛
یعنی به طور اخص  تحت یک مکتب نیستند و 
اصطلاح مکتب فلسفه قاره‌ای که به شدت شمولیت دارد؛
برای ایشان به طور عام قابل استفاده است اما
تنها کسانی که بر اندیشه‌اش مسلط و بر تمام آثارشان واقفند؛
می‌توانند صراحتا اظهار بفرمایند که ایشان در کدام مکتب تامل می‌کرد.
۱۵ دی ۹۸ ، ۱۱:۲۴ نیکان نیک منش

آیا در مکتب جامعه شناسی وجودی فعالیت می کند؟ یا این که فیلسوف اگزیستانسیالیست هستند؟

۱۵ دی ۹۸ ، ۱۲:۱۰ نیکان نیک منش

یه درخواست:

آیا امکانش براتون وجود داره که موضوع وبلاگ و وبلاگ نویسی و تعامل بین بلاگرها و کامنتر ها را در چارچوب نظریه نانسی(اجتماع بی کار یا ساحت بیکارگی جامعه) تبیین نمایید؟

خوشحال و ممنون می شوم اگر چنین کنید.

پاسخ:
طرح جالبی را مطرح کردید؛ سپاس.
سعی می‌کنم در اولین فرصت بدان بیندیشم و سپس اگر به نتیجه‌ی چارچوب‌مندی رسیدم؛ آن را بیان نمایم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی