باد ما را خواهد برد...

و "زبان" جبرِ شیرینِ پیوند‌دهنده که برای یگانگی پدید آمد، مخواه "تَ ف رَ قِ ه" افکند!

باد ما را خواهد برد...

و "زبان" جبرِ شیرینِ پیوند‌دهنده که برای یگانگی پدید آمد، مخواه "تَ ف رَ قِ ه" افکند!

.
ماجرای زندگی آیا
جز مشقّت‌های شوقی توأمان با زجر
اختیارش هم عنان با جبر
بسترش بر بُعدِ فرّار و مِه آلودِ زمان لغزان،
در فضای کشف ِ پوچ ِ ماجراها، چیست؟
من بگویم یا تو می‌گویی؟
هیچ جز این نیست ...


م. اخوان ثالث

که زندگی دو سه نخ کام است...

شنبه, ۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۲:۱۶ ق.ظ

سلام
سلام
سلام

می‌دونم خیلی وقته نبودم؛
بودما
اما اگر می‌نوشتم
نتیجه‌‌اش هیچ نبود غیر از ملالت و شکوه.
تابستون و حتی بهار باهام موافق نبود؛
البته بذارید سلب اراده نکنم؛
بهتره بگم خودم نتونستم باهاشون سازگار بشم.
چند دوره به شدت بیمار شدم؛ هم روح هم جسمی.
خلاصه از آخرین نوشته‌ام تا امروز
زندگیم کلی فراز و نشیب داشت.
.
یه مدتی داشتم همش به چرایی زیستنم فکر می‌کردم؛
اینکه اصلا چرا صبح‌ها باید بیدار شم
چرا از نو شروع کنم یه روز دیگه رو
چرا غصه‌ها تمومی نداره
چرا زندگی کنم، این همه آلام رو تحمل کنم
که آخرش بمیرم!
و تا هر اتفاقی پیش می‌اومد: اولین گریزم
فکر به خودکشی بود!
کلی از این دست افکار مزاحمِ زیست اصیل
تو سرم وُل می‌خورد که مانع از این می‌شد؛
بیامُ دستی به وبلاگ بکشم...
شاید همه در جایی از زندگی‌شون
به این مرحله برسن...
من از کتاب‌های اروین د.یالوم کمک گرفتم؛
تا حدی روش‌های اگزیستانسیالیسم کمکم کرد؛
از طرفی دوستان خوبی هم داشتم که دلسوزانه کنارم بودم و راهنماییم کردن؛ به کمک فلسفه و مباحث شناختی.
خوش‌بختانه مدتی هست که از اون بی‌رمقی بیرون آمدم، تونستم خودم رو تسلی بدم...
البته پادکست رواق هم این چند مدت گوش دادم؛
شنیدنش رو پیشنهاد می‌کنم.
.
زندگی کوتاهه؛
اگه چار ستون بدنتون سالمه؛ 
حتما خودتون رو با یه حرفه‌ای سرگرم کنین
که علاوه بر درآمد،
براتون جذاب باشه...
تایم پِرتی‌ نداشته باشید؛
با برنامه‌های کوتاه‌مدت پیش برید،
قوانینی برای خودتون بذارید که کاستی‌هایی که ممکنه تو اخلاق، رفتار کلا درونیاتتون باشه رفع بشه،
اگر هم کاستی نداره که محاسنتون رو زیادتر کنین...
سعی کنین آدم‌ها رو بشناسید، سریع بهشون برچسب نزدید، بدونیم با یه کار خوب؛ دلیل نمی‌شه آدمِ خوبی بشیم
با انجام یه کار بد هم هرگز آدم بدی نمی‌شیم!
اگر تجربیاتی مشابه من دارید؛
لطفا کامنت کنید.
برام جالبه بخونم و بدونم.
.
اکنونتون بر وفق مراد دلتون باشه.

 

 

 

فروغ‌الزمان
پی‌نوشت:
که زندگی دو سه نخ کام است...yessmiley

نظرات  (۳)

من هم چند سال پیش خیلی حالم بد شده بود، کمک گرفتن از روانپزشک واقعا کمک کرد. خودم هم باورم نمیشه زنده بیرون اومدم از اون روزا

 

ولی خوبه افسردگی های سخت و بیماری های روانی شدید اینه که وقتی پشت سر میذاریشون یه عالمه قدرتت بیشتر میشه و دیدت وسعت پیدا میکنه و بهتر زندگی میکنی 

 

به نظر من راه یه زندگی خوب اینه که هر لحظه آماده ی رها کردن باشی، آدما، موقعیت ها، دوست، خانواده، هدف و آرزوها. قبلا فکر میکردم با جریان زندگی رفتن کار آدم بی عرضه هاست ولی الان میدونم رها کردن و با این جریان جلو رفتن چه قدر قدرت میخواد 

پاسخ:
درود بر شما
خوشحالم از بهبودیتون
بله
رهایی آسودگی و فراخی روان رو به ارمغان میاره
منم باهات موافقم
۱۳ آذر ۰۰ ، ۱۹:۴۳ حامد احمدی

خودکشی بهترین چیز است. مخصوصا اگر انسان با پای خودش بره به اوج، آنگاه بی اختیار پرت شه پایین و سراسر مسیر بنده و بخندونه. و کمک کنه دیگران هم این لذت را تجربه کنند.

مثال بزنم.

اینکه به دیگران کمک کنیم. این عالیترین نوع خودکشی است. و پست ترین ش اینکه بریم بالا، و شالاپ نقش کوچه شویم!

پاسخ:
ممنون از نظر شما دوست گرامی.
ولی متوجه نمی‌شم
چگونه اولش با پای خودش بره
بعدش بی‌اختیار پرت شه.
۰۹ تیر ۰۱ ، ۱۹:۰۴ حامد احمدی

انسان وقتی به اوج برسه، دیگر اختیار ندارد. تا اختیار هست، پس انسان به اوج نرسیده. و خاصیت قله در حالات روحی انسان، آن است که میل به حرکت به سوی سرازیری دارد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی