باد ما را خواهد برد...

و "زبان" جبرِ شیرینِ پیوند‌دهنده که برای یگانگی پدید آمد، مخواه "تَ ف رَ قِ ه" افکند!

باد ما را خواهد برد...

و "زبان" جبرِ شیرینِ پیوند‌دهنده که برای یگانگی پدید آمد، مخواه "تَ ف رَ قِ ه" افکند!

.
ماجرای زندگی آیا
جز مشقّت‌های شوقی توأمان با زجر
اختیارش هم عنان با جبر
بسترش بر بُعدِ فرّار و مِه آلودِ زمان لغزان،
در فضای کشف ِ پوچ ِ ماجراها، چیست؟
من بگویم یا تو می‌گویی؟
هیچ جز این نیست ...


م. اخوان ثالث

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جهانی شدن» ثبت شده است

 

 

 

جا می‌گذاریم بخشی از خودمان را
در کوچه پس کوچه‌های شهرها و آبادی و ...
و آن هنگام که در مسیر آشنا قرار می‌گیریم
 یافتن موقتی بخشی از وجود خویش، معشوفمان می‌کند...
اما
تا ابد نمی‌توان ماند
دلمان برای تکه‌های دیگرمان تنگ می‌شود
گام برمی‌داریم؛ 
بخش پیوند شده‌ی فعلی از ما جدا می‌شود و دوباره می‌رود سر جایش...
گاهی به روی نیمکتی، وقت‌هایی زیر سایه درختی، کنار بوته‌ای و....
اما
زود به زود سنگ‌فرش‌ها را تغییر می‌دهند، رنگ ساختمان‌ها و نماشان را عوض می‌کنند...
خاطرات جمعی ما نیز از هجوم این تغییرات منهدم می‌شود.
روزی تکه آخرمان جایی باز می‌ماند؛ جایی که بعدها ممکن است برجی قد علم کند، نیروگاه اتمی ساخته شود و ...
اما
دلم می‌خواهد آن جایی که من تمام می‌شوم؛
درخت بروید، درختی سبز؛ زیتون...
و
کبوتران سفید بر فرازش به فراخی بال و پر بگشایند و به پرواز درآیند.

فروغ الزمان

 

 

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۸ ، ۰۲:۵۳
فروغ الزمان

 

چگونه در عصر حاضر دم از دنیای "ارتباطات" می‌زنیم؛
وقتی لمیده بر مبل یا دراز کشیده بر تخت؛ گوشی به دست بی‌توجه به اطراف، نزدیک‌ترین افراد دوروبرمان را نادیده می‌گیریم! صدایشان را نمی‌شنویم و یا شاید هم می‌شنویم اما درک نمی‌کنیم.
مجازی چه به روزمان آورد و چه شیرینی داشت که واقعی را رها کردیم...
روایت‌هایی از یاوری آدمیان گذشته اگر به گوشمان برسد؛ یا اسطوره می‌پنداریمشان یا افسانه!

چه از آن آدمیان یاری‌دهند و سخاوتمند مانده به جز نام!
آیا‌ همین روابط مجازی برای انسان مدرن کفایت می‌کند؟
انسانی که در فضای وب لحظه‌ای فردی را رها نمی‌کند؛ اگر به لحاظ فیزیکی در کنار همان شخص قرار گیرد آن همه توجه به او نشان نخواهد داد؛ چرا که بارها شاهد چنین موضوعی بوده‌ایم.

آیا وقت آن نرسیده در نوع ارتباط برقرار کردنمان با آدم‌ها بازاندیشی کنیم؟

آیا واقعا از شیوه کنونی ارتباطات خود، خشنودیم؟
و اگر
خیر؛
بهتر نیست تجدید نظری صورت گیرد؛ تا از این بیشتر اتمیزه نشده‌ایم!

 

پی‌نوشت؛


بذرها سخت منتظر آبیاری بودند اما کشاورز حواسش پی سرسبزی 

باغ همسایه بود که تر و تازه بودند...

برایشان دست تکان می‌داد، از ته دل به حال

 صاحبشان غبطه می‌خورد؛

دلش می‌خواست تمام زمین همسایه را تصاحب کند؛

آنقدر غرق آن سبزه‌ها  شد که صدای بذرهای مزرعه‌اش را نشنید...

بذرهای عطشان دیگر توان ایستادگی نداشتند؛ نقش بر خاک شدند

اما

کشاورز

همچنان به چمن مصنوعی همسایه چشم دوخته بود!

 

فروغ‌الزمان

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۸ ، ۰۲:۲۴
فروغ الزمان